کارگروههای عمومی
 
کارگروههای من
 

  کاملترین رزومه ها                 

علی اکبر آبادیه
مکانیک
وحید محرابی
 فوق لیسانس - مهندسی نرم افزار

برنامه نويس
امیر کا 20
 لیسانس - مهندسی فناوری اطلاعات - برنامه نویسی تحت وب

برنامه نويس
احسان پوررضایی
 فوق دیپلم - نرم افزار

کارشناس شبکه
محمد محسن افشاری فر
 فوق لیسانس - مهندسی سخت افزار

کارشناس شبکه
رضا علیمددی
مدير پروژه
مهندس یاشار اسمعیل دخت
 لیسانس - فناوری اطلاعات گرایش امنیت

کارشناس شبکه
محمود پارسایی
مدیریت، مالی و بازرگانی
محسن شیرعلی
 دیپلم - علوم انسانی- اقتصاد

تربیت بدنی و علوم ورزشی

 سوابق کاری و تحصیلی عمار جمشیدی   

سوابق شغلی
هیچ موردی ثبت نشده است
تاریخ شروعتاریخ پایانعنوان مدرکموضوعدانشگاهنمرهشهرکشور
مهر 1382 مهر 1387 لیسانس ادبیات فارسی آزاد 15.01 اسلامشهر ایران
مهر 1382 فروردين 1387 لیسانس ادبیات فارسی ایران

مقدماتی
- مکالمه ساده و درک نوشته ها
معلومات کاری- توان استفاده از زبان برای موارد کاری و خواندن متنها
روان- توان خواندن و نوشتن و صحبت روان بدون اشتباه
محلی- زبان مادری
حتماً این شعر زیبای استاد شهریار را شنیده اید علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را که به ما سوا فکندی همه سایه هما را دل اگر خدا شناسی، همه در رخ علی بین به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را مگر ای سحاب رحمت، تو بباری ار نه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را برو ای گدای مسکین، در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر تست اکنون، به اسیر کن مدارا به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب که علم کند به عالم شهدای کربلا را چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان چو علی که می‌تواند که به سر برد وفا را نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را بدو چشم خون فشانم، هله ‌ای نسیم رحمت که ز کوی او غباری، به من آر توتیا را به امید آن که شاید برسد به خاک پایت چه پیام ها که دادم همه سوز دل صبا را چو تویی قضای گردان، به دعای مستمندان که ز جان ما بگردان ره آفت بلا را چه زنم چو نای هر دم، ز نوای شوق او دم که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را «همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی» «به پیام آشنائی بنوازد آشنا را» ز نوای مرغ یا حق، بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا سرهنگ شهنازی این شعر را تخمیس کرده است چو زدم ز جام حُسنت، می بی غش ولا را به رُخت ز جلوه دیدم، همه نور کبریا را که تویی چراغ وحدت، ره کوی آشنا را علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را که به ما سوا فکندی همه سایه هما را ---------------- تو حکومت جهان را، ز ولایت علی بین ز رَحیق پاک عشقش، دل دهر مُمتلی بین همه پرتو خدایش، ز جمال، منجلی بین دل اگر خدا شناسی، همه در رخ علی بین به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را ---------------- چو ز رخ حجاب گیرد، به فلک ضیا نماند به محبت و وفایش، سخن از جفا نماند ز دوای غم زُدایش، دل مبتلا نماند به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را ---------------- چه میان آب و آتش، چه به روی سبزه و شَخ چو به دست تو نباشد، ز جهانیان سر نخ همه جاست جای وحشت، همه جاست جای آوخ مگر ای سحاب رحمت، تو بباری ار نه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را ---------------- سر خاک آستانش، به زمانه رَخت بفکن ز رواق پر فروغش، غم دل ز بیخ بر کن به حریم پاک صَحنش، ز گزند باش ایمن برو ای گدای مسکین، در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را ---------------- چو ز تیغ گشت مُنشق، سر شاه عادل من ز سپاس گفت یا رب، بپذیر حاصل من که رسیده ام به جانان، سر و جان چه قابل من به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر تُست اکنون، به اسیر کن مدارا ---------------- به جز از علی که گیرد، سر راه بر نوائب به جز از علی که باشد، بری از همه شوائب به جز از علی که گردد، مِجَن عَلَی المصائب به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب که علم کند به عالم شهدای کربلا را ---------------- دل نرم پارسایان، دَم گرم دلنوازان همه شب چو شمع روشن، به شرار دل، گدازان زده بر جبین طاعت، گِل داغ، سرفرازان چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان چو علی که می‌تواند که به سر برد وفا را ---------------- ز شعاع طلعت او، مه چرخ چهره بنهفت نشود تمام وصفش، چه قریحه ها که دُر سُفت نبود یکی نظیرش، که فلک نزاده اش جفت نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را ---------------- به عبادت شبانم، به نیاز و راز خلوت به ترنّم روانم، به دعای کُنج محنت به فغان بی امانم، به بهای اشک حسرت بدو چشم خون فشانم، هله ‌ای نسیم رحمت که ز کوی او غباری، به من آر توتیا را ---------------- چو گرفت گنج معنی، ز قصار کیمیایت ز توانگران فزون شد، به توانگری گدایت که به مرده روح بخشد، کلمات جانفزایت به امید آن که شاید برسد به خاک پایت چه پیام ها که دادم همه سوز دل صبا را ---------------- به شکنجه اسیران، به وفای پای بندان به شکستگی پیران، به رضای غم پسندان به طریقت فقیران، به صفای دل نژندان چو تویی قضای گردان، به دعای مستمندان که ز جان ما بگردان ره آفت بلا را ---------------- همه عالِمان اعلم، همه قائدان اعظم به درش ز عجز، سائل، به بَرش ز بیم در غم که محیط فضل و تقوا، برِ علم اوست شبنم چه زنم چو نای هر دم، ز نوای شوق او دم که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را ---------------- چو نهاد طبع «شهنا، زی» خسته نای بر لب ز نوای هجر رویش، دل وی به تاب و در تب چو سپهر نور باشد، ز طلوع ماه و کوکب ز نوای مرغ یا حق، بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا ---------------- واژه نامه رَحیق: شراب مُمتَلی: مملو، پر، آکنده ضیا: ضیاء، نور شَخ: کوه آوخ: آه، دریغ، افسوس رواق: خانه ای که به خرگاه مانَد، بنای وسیع با سقف بلند صَحن: میان سرای، حیاط حرم مُنشَق: شکافته شده نَوائب: مصیبت ها، سختی ها، کارهای دشوار، جمع نائبه اشاره به حدیث نادِ علیً مظهر العجائب، تجده عوناً لک فی النوائب، لکل همٍ و غمٍ سینجلی، بولایتک یا علی یا علی یا علی شَوائب: آمیزش ها، آمیختگی ها، آلودگی ها، جمع شائبه مِجَن: سِپَر، سپر که پناه زخم تیر است. دُر سُفتن: سوراخ کردن دُر و مروارید، کنایه از سخن نغز گفتن ترنّم: آواز نیکو، سرود و نغمه و ترانه و خوش خوانی قصار: کوتاه نژند: اندوهگین، غمناک قائد: پیشوا، رهبر، پیشرو سائل: درخواست کننده، گدا و متکدی شهنا، زی: شهنازی، تخلص شاعر، به ضرورت شعری اینگونه خوانده می شود ***************** با سپاس از دوست خوبم آقای سپهر.ن